شب نهم حضرت ابالفضل العباس

این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته / هیئت بیت الشهدا

شب نهم روضه حضرت عباس

۱,۲۶۹ بازديد

شب نهم سینه زنی

 

سقای حرم ای یل آب آورم عباس

ای پشت و پناهم همه ی لشکرم عباس

یدالله    اذن الله      وصی اسدالله

 

با رفتن تو ولوله ای در حرم افتاد

گشتن پریشان همگی تا علم افتاد

یدالله    اذن الله      وصی اسدالله

 

مشکت که زمین ریخت رباب از نفس افتاد

شش ماهه هم از قحطی آب از نفس افتاد

یدالله    اذن الله      وصی اسدالله

 

این بوی مدینه است که در علقمه افتاد

به دیدن تو مادر من فاطمه آمد

یدالله    اذن الله      وصی اسدالله

 

شد سایه ی دستان تو کم از سر زینب

هستم نگران حرم و محجر زینب

یدالله    اذن الله      وصی اسدالله

 

اعضای تنت ریخته در پیکر صحرا

صد شکر اگر ام بنین نیست در اینجا

یدالله    اذن الله      وصی اسدالله

 

تو شیردل ام بنین بچه ی شیری

هیهات که از کوفه امان نامه بگیری

یدالله    اذن الله      وصی اسدالله

 

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد

علمدار نیامد

سقای حسین سید و سالار نیامد

علمدار نیامد

 

 

شب نهم

 

ای مشرف بر تمام هستی

ای هستی من امام هستی

ای ساکن بام آفرینش

ای ذکر مدام آفرینش

ای جان همه فدات آقا

دستم به پَر قبات آقا

تا مانده امید به دل برگرد

ای سرو قد رشید برگردد

هم داغ به جان ما رسیده

هم کارد به استخوان رسیده

تا کی سر عشق روی نیزه

خون میچکد از گلوی نیزه

ای حامی زینبین برگرد

ای منتقم حسین برگرد

امشب سر پای دار دارم

در کرببلا قرار دارم

گفتی که قرار نهر علقم

بر دست فتاده پای پرچم

من میگویم و شما بگریید

بر ساقی کربلا بگریید

از صبح که بغض در گلو بود

هرجا که امام رفت او بود

در دل قلیان و چهره محجوب

سقای حرم کجا و ایوب

آن دم که علی به خاک افتاد

با سینه ی چاک چاک افتاد

آن دم که یتیم دست و پا زد

فرزند کریم دست و پا زد

هرگاه که حسین رفت میدان

تا راس کسی نهد به دامان

در سایه ی تیغ بی امانش

ارباب به قامت کمانش

نعشی ز دل سپاه آورد

آن کشته به خیمه گاه آورد

لب بسته میان جمع می سوخت

خاموش به سان شمع می سوخت

مشغول دفاع و پاسداری

از صبح نکرده سوگواری

از خیمه برون امیر آمد

از بیشه برون چو شیر آمد

شمشیر به دست و مشکر بر دوش

شد تشنگی خودش فراموش

فرمود حسین با ابالفضل

جانم به فدات یا ابالفضل

گر علقمه بسته بود برگرد

تنها شده ای تو زود برگرد

از برق نگاه تیغ دارش

هر کس که رسید شد شکارش

یک لحظه نشست بر لب آب

در حسرت طفل در تب آب

ناچار در آب برد دست و

با مشک به آب خورد دست و

از آتش شرم سوخت هستش

از اینکه خنک شده است دستش

تف دیده لب آمد از شریعه

تا درس وفا دهد به شیعه

گر عاشق صادقی خطر کن

از امر مباح هم گذر کن

مردی نه فقط به زور و بازوست

مردی نه به غرش است و نیروست

هستن زنان که مَرد مُردن

تاریخ بخوان ببین چه کردن

در اصل چراغ راه مردان

زهراست امید شاه مردان

انسیه ی حوریه است بانو

مردی زده پیش پاش زانو

کم من فاتون قلیله یک زن

کم من فائه کثیره دشمن

شد کرب به خطبه اش نشد راه

چون مرد گرفت حق خود را

تسلیم نشد به زور تهدید

یک ذره نداشت به دل تردید

چون ترس نبود در مرامش

شد فانی در ره امامش

مردی نه فقط به زور بازوست

مردی نه به غرش است و نیروست

مردی نبود به دل شکستن

بر طفل صغیر آب بستن

این نیست نشان مرد بودن

پیراهن کشته دار بودن

آتش بکشند آشیان را

سیلی بزنند کودکان را

جسم پسری به پیش بابا

لب تشنه کنند عرباً عربا

مردی نبود که با سر تیر

نوشند به شیر خواره ای شیر

بر مسلک مرد نیست غارت

بر راس به روی نی جسارت

اتیام به ریسمان کشیدن

چادر ز سر زنان کشیدن

مردی است به این که در امیری

دستان فتاده را بگیری

مردی به مروت است و همت

در عین خذوع با شهامت

کم من فاعتون قبیله یک زن

کم من فاعه ی کثیره دشمن

شد کرب به خطبه اش نشد راه

چون مرد گرفت حق خود را

پشت در نیم شعله ور رفت

در آتش فتنه بی سپر رفت

هر چند گرفت پشت در را

تا شعله گرفت موی سر را

در با لگدی ز جای افتاد

بانوی علی ز پای افتاد

هر چند که محسنش فدا شد

محشر به میان کوچه ها شد

هر چند که گوشواره افتاد

برخواست ولی دوباره افتاد

هر چند زدند روی بازوش

از ضرب لگد شکست پهلوش

تسلیم نشد به زور تهدید

یک ذره به دل نداشت تردید

شب نهم ماه محرم ، حضرت عباس

۵۶۲ بازديد

مقتل حضرت عباس و برادران شهیدش

  •  

الأخبار الطوال: ص ٢٥٧، تاریخ الطبری : ج ٥ ص ٤٤٨ ، الکامل فی التاریخ : ج ٢ ص ٥٧٠ 

الأخبار الطوال: لَمّا رَأى ذلِکَ العَبّاسُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام ، قالَ لِاءِخوَتِهِ عَبدِ اللّه ِ، وجَعفَرٍ، وعُثمانَ بَنی عَلِیٍّ عَلَیهِ وعَلَیهِمُ السَّلامُ ـ واُمُّهُم جَمیعاً اُمُّ البَنینَ العامِرِیَّةُ مِن آلِ الوَحیدِ ـ : تَقَدَّموا، بِنَفسی أنتُم! فَحاموا عَن سَیِّدِکُم حَتّى تَموتوا دونَهُ. فَتَقَدَّموا جَمیعاً، فَصاروا أمامَ الحُسَینِ علیه السلام ، یَقونَهُ بِوُجوهِهِم ونُحورِهِم. 
فَحَمَلَ هانِئُ بنُ ثُوَیبٍ الحَضرَمِیُّ عَلى عَبدِ اللّه ِ بنِ عَلِیٍّ فَقَتَلَهُ، ثُمَّ حَمَلَ عَلى أخیهِ جَعفَرِ بنِ عَلِیٍّ، فَقَتَلَهُ أیضاً. 
ورَمى یَزیدُ الأَصبَحِیُّ عُثمانَ بنَ عَلِیٍّ بِسَهمٍ فَقَتَلَهُ، ثُمَّ خَرَجَ إلَیهِ فَاحتَزَّ رَأسَهُ، فَأَتى عُمَرَ بنَ سَعدٍ، فَقالَ لَهُ: أثِبنی، فَقالَ عُمَرُ: عَلَیکَ بِأَمیرِکَ ـ یَعنی عُبَیدَ اللّه ِ بنَ زِیادٍ ـ فَسَلهُ أن یُثیبَکَ. 
وبَقِیَ العَبّاسُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام قائِماً أمامَ الحُسَینِ علیه السلام یُقاتِلُ دونَهُ، ویَمیلُ مَعَهُ حَیثُ مالَ، حَتّى قُتِلَ رَحمَةُ اللّه ِ عَلَیهِ
ترجمه: الأخبار الطّوال : هنگامى که عبّاس بن على علیه السلام ، این [ وضعیت ] را دید ، به برادرانش : عبد اللّه ، جعفر و عثمان ، پسران على ـ که بر او و پسرانش درود باد ـ و مادر همگى آنها اُمّ البنین عامِرى از آل وحید بود ، گفت : پیش قدم شوید ـ فدایتان شوم ـ و از سَرورتان ، حمایت کنید تا به پاى او جان دهید» . 
آنان ، همگى پیش قدم شدند و پیش روىِ حسین علیه السلام ، با سر و گلوى خود ، از او محافظت کردند . 
هانى بن ثُوَیب حَضرَمى ، به عبد اللّه بن على ، حمله بُرد و او را کُشت . سپس به برادرش جعفر بن على حمله بُرد و او را نیز کُشت . 
و یزید اَصبحى نیز عثمان بن على را با تیر زد و کُشت . سپس به سوى او رفت و سرش را جدا کرد و نزد عمر بن سعد آمد و به او گفت : به من ، پاداش بده ! 
عمر گفت : برو از امیرت (یعنى عبید اللّه بن زیاد) بگیر ! 
عبّاس بن على علیه السلام ، باقى ماند و پیشِ روى حسین علیه السلام مى جنگید و هر کجا حسین علیه السلام مى رفت ، همراهش مى رفت تا آن که کشته شد . خدایش رحمت کند


*******************


المناقب لابن شهرآشوب: ج ٤ ص ١٠٨، بحار الأنوار: ج ٤٥ ص ٤٠.

المناقب لابن شهرآشوب: کانَ عَبّاسٌ السَّقّاءُ قَمَرُ بَنی هاشِمٍ، صاحِبَ لِواءِ الحُسَینِ علیه السلام ، وهُوَ أکبَرُ الإِخوانِ . مَضى بِطَلَبِ الماءِ فَحَمَلوا عَلَیهِ وحَمَلَ هُوَ عَلَیهِم، وجَعَلَ یَقولُ
لا أرهَبُ المَوتَ إذِ المَوتُ رَقى
حَتّى اُوارى فِی المَصالیتِ لِقا
نَفسی لِنَفسِ المُصطَفَى الطُّهرِ وَقا
إنّی أنَا العَبّاسُ أغدو بِالسَّقا
ولا أخافُ الشَّرَّ یَومَ المُلتَقى
فَفَرَّقَهُم، فَکَمَنَ لَهُ زَیدُ بنُ وَرقاءَ الجُهَنِیُّ مِن وَراءِ نَخلَةٍ، وعاوَنَهُ حَکیمُ بنُ طُفَیلٍ السِّنبِسِیُّ، فَضَرَبَهُ عَلى یَمینِهِ، فَأَخَذَ السَّیفَ بِشِمالِهِ، وحَمَلَ عَلَیهِم وهُوَ یَرتَجِزُ
وَاللّه ِ إن قَطَعتُمُ یَمینی
إنّی اُحامی أبَداً عَن دینی
وعَن إمامٍ صادِقِ الیَقینِ
نَجلِ النَّبِیِّ الطّاهِرِ الأَمینِ
فَقاتَلَ حَتّى ضَعُفَ، فَکَمَنَ لَهُ الحَکیمُ بنُ الطُّفَیلِ الطّائِیُّ مِن وَراءِ نَخلَةٍ، فَضَرَبَهُ عَلى شِمالِهِ، فَقالَ
یا نَفسُ لا تَخشَی مِنَ الکُفّارِ
وأبشِری بِرَحمَةِ الجَبّارِ 
مَعَ النَّبِیِّ السَّیِّدِ المُختارِ
قَد قَطَعوا بِبَغیِهِم یَساری
فَأَصلِهِم یا رَبِّ حَرَّ النّارِ
فَقَتَلَهُ المَلعونُ بِعَمودٍ مِن حَدیدٍ. فَلَمّا رَآهُ الحُسَینُ علیه السلام مَصروعاً عَلى شَطِّ الفُراتِ، بَکى...

ترجمه: المناقب ، ابن شهرآشوب : عبّاس، سقا ، ماه بنى هاشم و پرچمدار حسین علیه السلام بود . او از دیگر برادرانش بزرگ تر بود و در طلب آب مى رفت که بر او حمله بُردند . او هم به آنها حمله بُرد و چنین مى خواند
از مرگْ نمى هراسم ؛ زیرا مرگ ، ترقّى و صعودى است
که مرا در پشت شمشیرها ، پنهان مى کند
جانم ، سپر جان پاکیزه مصطفى باد
من ، عبّاسم که سقّا گشته ام 
و به روز برخورد ، هراسى از شرّ ندارم
پس آنان را متفرّق کرد . زید بن وَرقاى جُهَنى ، در پشت درخت خرمایى به کمین او نشست و حَکیم بن طُفَیل سِنبِسى نیز او را یارى داد و بر دست راست عبّاس علیه السلام ضربه اى زد [ و آن را قطع کرد ] . عبّاس علیه السلام ، شمشیر را به دست چپ گرفت و به آنها حمله بُرد و چنین رَجَز مى خواند
به خدا سوگند ، اگر دست راستم را قطع کنید
من ، همیشه از دینم حمایت مى کنم 
و نیز از امام راستگو و استوارباورى
که نواده پیامبرِ پاک و امین است
آن گاه ، جنگید تا ناتوان شد . حَکیم بن طُفَیل طایى ، از پشت درخت خرما به او کمین زد و بر دست چپش ضربه اى زد [ و آن را قطع کرد ] . عبّاس علیه السلام نیز خواند
اى جان ! از کافران مترس
و به رحمت خداى جبران کننده ، بشارتت باد
همراه با پیامبر صلى الله علیه و آله ، سَرور برگزیده
با سرکشى شان ، دست چپم را قطع کردند
پروردگارا ! آنان را به داغىِ آتش برسان
پس آن ملعون ، با عمود آهنین [ به او زد و ] عبّاس علیه السلام را به شهادت رساند . هنگامى که حسین علیه السلام ، او را بر [ کناره ] رود فرات ، افتاده دید ، گریست

مقتل حضرت ابالفضل العباس (ع)

  •  

منبع: بحار الأنوار، ج‏45، ص: 41

لما رأى وحدته ع أتى أخاه و قال یا أخی هل من رخصة؟
وقتی که ابالفضل تنهائى برادر را دید آمد خدمت حضرت امام حسین و گفت: یا أخاه! آیا رخصت جهاد به من مى‏دهى؟

فبکى الحسین ع بکاء شدیدا 
امام حسین علیه السلام گریه شدیدى کرد 

ثم قال یا أَخِی أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِی وَ إِذَا مَضَیْتَ تَفَرَّقَ عَسْکَرِی ‏
بعد فرمود: اى برادر! تو پرچمدار منى، اگه تو شهید بشی لشکر من از هم می پاشد

فَقَالَ الْعَبَّاسُ قَدْ ضَاقَ صَدْرِی وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَیَاةِ وَ أُرِیدُ أَنْ أَطْلُبَ ثَأْرِی مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِینَ. عباس علیه السلام عرضه داشت: آقا سینم تنگ شده و از زندگى خسته شده ام. میخواهم از 
این منافقین خونخواهى کنم. 

فَقَالَ الْحُسَیْنُ ع فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِیلًا مِنَ الْمَاءِ
امام حسین علیه السلام فرمود: مقدارى آب از براى این کودکان طلب کن. 

فذهب العباس و وعظهم و حذرهم فلم ینفعهم 
ابا الفضل رفت و آن مردم گمراه را موعظه نمود و از این جنایت بر حذر داشت، ولى اثرى نکرد.:

فرجع إلى أخیه فأخبره 
عباس به سوى امام حسین مراجعت و آن حضرت را آگاه نمود. 

فسمع الأطفال ینادون العطش العطش
ناگاه شنید که کودکان فریاد میزنند العطش! العطش! 

فرکب فرسه و أخذ رمحه و القربة و قصد نحو الفرات
حضرت عباس علیه السلام بر اسب خود سوار شد و نیزه و مشک را برداشت و متوجه‏ فرات گردید. 

فأحاط به أربعة آلاف ممن کانوا موکلین بالفرات 
تعداد چهار هزار نفر که موکل آب فرات بودند آن بزرگوار را محاصره کردند. 

و رموه بالنبال فکشفهم
او را تیر باران می کردند ولى او لشکر را شکافت 

و قتل منهم على ما روی ثمانین رجلا حتى دخل الماء.
و بنا بآنچه که روایت شده تعداد هشتاد نفر از دشمن را کشت تا بر سر آب رسید. 

فلما أراد أن یشرب غرفة من الماء ذکر عطش الحسین و أهل بیته فرمى الماء
وقتى خواست مشتى آب بیاشامد بیاد تشنگى امام حسین و اهل بیت آن حضرت افتاد و آب را ریخت. 

و ملأ القربة و حملها على کتفه الأیمن و توجه نحو الخیمة
پس از اینکه مشک را پر از آب کرد و بدوش راست خود انداخت متوجه خیمه‏ها گردید. 

فقطعوا علیه‏ الطریق و أحاطوا به من کل جانب
دشمنان سر راه بر آن حضرت گرفتند و از هر طرفى او را محاصره نمودند. 

فحاربهم حتى ضربه نوفل الأزرق على یده الیمنى فقطعها
حضرت عباس علیه السلام با آنان جنگید تا اینکه نوفل بن ازرق دست راست آن حضرت را قطع کرد. 

فحمل القربة على کتفه الأیسر فضربه نوفل فقطع یده الیسرى من الزند 
آن بزرگوار مشک را بدوش چپ انداخت و نوفل دست چپ وى را هم از بند جدا کرد. 

فحمل القربة بأسنانه
حضرت عباس علیه السلام بناچار مشک را به دندان گرفت. 

فجاءه سهم فأصاب القربة و أریق ماؤها
ناگاه تیرى به طرف آن بزرگوار آمد و به مشک آب اصابت نموده آب روى زمین ریخت

ثم جاءه سهم آخر فأصاب صدره
سپس تیر دیگرى آمد و بر سینه مبارکش جاى گرفت!

فانقلب عن فرسه 
پس از این جریان بود که از بالاى اسب خود به زمین سقوط کرد 

و صاح إلى أخیه الحسین أدرکنی
و فریاد زد: یا اخا ادرکنى. 

فلما أتاه رآه صریعا فبکى
وقتى امام حسین علیه السلام آمد و آن حضرت را دید که از پاى در آمده است گریان شد 

و قال الحسین ع الْآنَ انْکَسَرَ ظَهْرِی وَ قَلَّتْ حِیلَتِی.
امام حسین فرمود: یعنى الان پشتم شکست و راه چاره‏ام قلیل و اندک شد .

سلام به حضرت ابالفضل العباس (علیه السلام) در زیارت ناحیه مقدسه

منبع: الاقبال سید بن طاووس، ج۳ ص ۷۳ و المزار الکبیر مشهدی، ص ۴۸۶

السَّلامُ عَلَی أبى الفَضلِ العَبّاسِ بنِ أمیرِ المُؤمِنینَ، المُواسى أخاهُ بِنَفسِهِ، الآخِذِ لِغَدِهِ مِن أمسِهِ، الفادى لَهُ الواقى، السّاعى إلَیهِ بِمائِهِ، المَقطوعَةِ یَداهُ، لَعَنَ اللّه ُ قاتِلَیهِ یَزیدَ بنَ الرُّقادِ الحیتى وحَکیمَ بنَ الطُّفیلِ الطّائِىَّ .

ترجمه: سلام بر ابوالفضل عبّاس ، فرزند امیر مؤمنان ؛ از خود در گذرنده با جان برای برادر، برگیرنده از دیروزش برای فردایش، فداییِ او، نگهدارنده، کوشنده برای رساندن آب به او، وکسی که دست هایش بُریده شد! خداوند قاتلانش یزید بن رُقاد حیتی وحَکیم بن طُفَیل طایی را لعنت کند!